تجسم عینی

اگر قرار باشه که من کتابی از اسمها و معناشون جمع آوری کنم تنها کاری که می کنم اینه که عکس هر اسم و جلوش میذارم

تنهای من

زمزمه ی بارون و رد پای خواب این صدای دیوانه ی کوبنده از کجاست چرا آهنگ من آواز همیشگی نیست باید که چیزی نگفت تا که طلسم دعاهای شوم از دوباره باطل بشود

 

بعد ششم

این......یه جای خالیه و با هیچ چیز پر نمی شه نه شروعی نه دنباله ای پس هیچ قصه ای نداره ٬ یه خلا هست که گاهی دور تا دورم رو میگیره نمیذاره ببینم یا که بشنوم ٬ چرا دارم تعریف می کنم باید که تشریح کنم چیزی رو که هست نه چیزی رو که اتفاق می افته ٬نه این تکرار مکررات نیست این فهم و بازتاب مفسرانه ی فیلسوفان و فرهیختگان و منتقدان نیست این فقط یه جای خالیه خالیه.