یکی یعنی پیدا نمی شه دو تا کلمه حساب بشه با هاش زد

این هم از من,  هی برای خودم می بافم, یکی نیست بگه هوی یابو سنگ کی رو به سینه میرنی.

 

حوصله ی گلا یه ندارم کسی هم نمی خواد گلایه ها ی من رو  بشنوه, یکیش خودم. هر چی ادما نزدیکتر, گوششون راحتر, اما خوب یکی که دور باشه و دائم جلوی چشمت نباشه کلی باهاش مهربون می شی, اون که نمی دونه گه گاه به زندگیت چقدر گوه میزنی.

وقتی از کارهای خارق العاده ای که انجام میدی, براش تعریف می کنی کلی اعتماد به نفست بالا میره. چه احتیاجی داری وقتت و برای یکی تلف کنی که انقدر خره که می خواد زور زورکی همش به این زندگی بی پدر مادر بخنده,حتی وقتی به زندگیش گوه میزنی, خداییش همه چیز و نمی تونی تو یه نفر خلاصه کنی اونم یکی که خیال برش داشته که از همه بهت نزدیکتره.

 

خودمونیم واقعا حوصله ی این حرفا رو هم ندارم.


پ ن: اگر بدونید با چه بدبختی این پست رو تایپ کردم. با دسک تاپی که فونت پارسی نداره.