خیالی که حقیقت دارد

دیشب تا طلوع خورشید بیدار بودم به نظرم دیگر وقتش رسیده بود که شمردن ستارها را به یک جایی برسانم .حالا با خیال راحت دستم را در جیبم می کنم ٬احتیاجی نیست ستاره ام را به آسمان بسپارم می توانم یادگاریه خیال کودکانه ام را نگاه دارم .
نظرات 4 + ارسال نظر
آشنای قدیمی یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:41 ب.ظ http://linkdoooni.blogsky.com

با ارسال لینک های خود به لینکدونی گلستان آمار بازدید کنندگان خود را افزایش دهید. بدون نیاز به ثبت نام و قرار دادن لینکدونی یا بنر ما در سایت یا وبلاگ خودتان. (یک فرصت استثنایی-فرصت را از دست ندهید)در ضمن شما در یک روز امکان چندین ارسال لینک خود با هر عنوان را به لینکدونی دارید.
با تشکر (مدیر لینکدونی)

محمود یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:42 ب.ظ http://donyaye-majazi.blogsky.com

وبلاگ جالبی داری به من هم بر بزن...... با تشکر

نوید چهارشنبه 21 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:08 ق.ظ http://bottles.blogsky.com

هیچ وقت از دست ش نده. مواظب ش باش.

الکس(اسکندر) دوشنبه 26 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:53 ب.ظ

متاسفم. منم یک سال و نیم مثل الانه تو شبها تا دیر وقت بیدار بودم. در انزمان من مجنون بودم. ولی بعدا فهمیدم که همش فعل و افعالات ذهن بوده و هیچ واقعیتی در کار نبوده...یعنی وقتی با واقعیت برخورد کردم دیدم همه خیال و توهمات مثل برف آب شد و رفت و رفت و رفت......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد